پارت صد و بیست

زمان ارسال : ۷۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

با فشار شدیدی روی گلویش، به خود آمد. چیزی تا شکستن گردنش باقی نمانده بود.
_من این دخترو می‌برم. تو هم اجازه می‌دی، مگر اینکه دلت بخواد همین الان گردنشو بشکنم!
دلش نمی‌خواست ناله کند. باید قوی و محکم باقی می‌ماند. همان‌طور که آرسین گفته بود این‌جا آخر خط بود.
_ما تموم روس‌های جاسوسی رو که از مرز رد شده بودن، دستگیر کردیم. تو تنهایی مهران! جز تسلیم شدن راهی نداری!
مهران خن

111
34,166 تعداد بازدید
164 تعداد نظر
141 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    00

    چقدر این قسمت غمگین بود ،دلم برای فخار خیلی سوخت وآرسین مردانگی رو در حقشون تموم کرد،آخیش از دست مهران هم راحت شدیم ،ممنونم نویسنده جان

    ۲ ماه پیش
  • زهرا رحمانی | نویسنده رمان

    ممنون که از احساست به رمان، می‌گی عزیزم🙏 شرایط برای آرسین خیلی سخت بود و بهترین عملکرد در قبال کسی که این همه هواشو داشته، فقط می‌تونست همین باشه❤️

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.